آموزش و پرورش جهانی(قسمت سوم)

جک کریتندن

برگردان : واحد ترجمه کانون صنفی معلمان ایران

 اگر هدف آموزش و پرورش مدنی،این است که در ذهن جوانان،ارزش هایی را بپروراند که مشارکت ثمربخش در دموکراسی های لیبرال مان را برجسته سازند،پس وظیفه ی رویاروی آموزشگران،از دبستان و دبیرستان گرفته تا بالاتر،چه بسا بسیار آسان تر از آنی باشد که ما می پنداریم. چنین می نماید که میان سال های مدرسه و افزایش مدارای تفاوت ها،پیوندی سرراست وجود دارد. افزایش مدارا می تواند به افزایش احترام به دارندگان دیدگاه های واگرا بینجامد. چنین افزایشی،بی گمان می تواند به پیدایش یک حساسیت(احساس)جهانی یاری رساند. اما پیش از آن، آیا شمار سال های مدرسه،با میل به مشارکت همبستگی دارد؟ برای نمونه،در 50 سال گذشته،شمار آمریکایی هایی که به دانشگاه می روند،افزایش چشمگیری داشته است،با این همه،رآی دادن در انتخابات و مشارکت سیاسی،بدبختانه هنوز هم پایین است.

 شاید مدرسه های همگانی،نباید هیچ فضیلتی را آموزش دهند که با دست یابی به مهارت های آموزشگاهی،بیگانه می باشد؛همان مهارت هایی که برای برخی اولویت دارند،اگر نگوییم یگانه هدف آموزش مدرسه ای به شمار می روند. اما آیا دانش آموزان،افزون بر فراگیری این مهارت ها،به پیش نیازهایی نیاز ندارند تا- آنگونه که گاتمن می گوید- در"بازآفرینی  اجتماعی آگاهانه" دموکراسی هایمان مشارکت نمایند؟ اگر دموکراسی های ما،ارزشمند و استوارند،آیا شهروندان،نیازی به چنین پیش نیازهایی ندارند تا ارزش مشارکت را درک نمایند؟ و اگر ما بر این بارویم که دموکراسی هایمان،آن اندازه که باید،استوار نیستند،دانش آموزان ما،نباید بکوشند تا به سامانه های دموکراتیک مان،جان یا توانی تازه ببخشند؟ آیا آنها برای چنین کاری،نیازی به القائات میهن پرستانه خواهند داشت؟ اگر بردباری و احترام،فضیلت هایی دموکراتیک اند،پس آیا ما در برخورد با دانش آموزانی،که خواستار دوری از مشارکت مدنی می گردند،ناموفق می مانیم وقتی به خواسته های آنها،همچون شهروندانی شایسته،احترام نمی گذاریم و آنها را تحمل نمی کنیم؛حتی اگر این رفتار آنها،آنچه ما درباره ی وظایف شهروندان شایسته می اندیشیم را،زیرپامی گذارد؟   

 همان گونه که پیش از این گفتیم،در دموکراسی،آموزش و پرورش مدنی باید،شهروندان را آماده ی مشارکت نماید تا از این رهگذر،دموکراسی،جاودانه بماند؛اما در هم زمان،باید آنها را آماده ی کشمکش سازد با آنچه که از بیداد و ستم درون آن سامانه می بینند. گرچه یک آموزش و پرورش مدنی که دانش آموزان را شجاعت چالش با طبیعت و چارچوب های دموکراسی را می دهد،خطر این را می پذیرد که دانش آموزان به خاموشی بگرایند و از مشارکت روی برگردانند. با این رو،اگر آموزش و پرورش مدنی،چیزی بیش از انتقاد ساده را به میان کشیده است،اگر بنیادش بر عقل گرایی انتقادی است- که هم گسترش بردباریِ،اگر نگوییم ستایشگریِ،تفاوت و چندرایی،و هم خواستاری،و حتی آرزومندی کنش سیاسی را دربرمی گیرد- به این دلیل است که شهروندانی پویا و آبدیده می توانند سامانه هایمان را استوارتر سازند. درخواست های بزرگ تر از شهروندان،همانند انتظارات بالاتر از دانش آموزان،بیش و کم رفتار درخشان تر در پی دارند. همان گونه که میل یادآوری می کند،" اگر گردش روزگار،میزان وظیفه ی همگانی بر دوش او را چشمگیر سازد،آنگاه او را انسانی فرهیخته خواهد ساخت."