به چه كس كنم شكايت....
آذرماه امسال اتفاقي دريكي ازروستاهاي ايرانشهر واقع دربلوچستان افتاد كه اگر نگويم بي سابقه بسيار كم سابقه بوده است
بيست وهفت سال پيش كه دربلوچستان خدمت مي كردم شنيده بودم كه درنزد مردم بلوچ تجاوزناموسي امري بسيار نكوهيده است
بنابراين اگر راحت رفت وآمدي براي زنان جوان صورت مي گرفت دردرجه اول نه به خاطر وجود نيروي انتظامي بلكه به خاطر
اعتقاداتي بود كه مردم بلوچ داشتند درمنطقه اي كه وسعت خاك زياد است وفاصله آبادي ها ازيگديگر بسيار
اصول قبيله قانون بود وبه همان دليل كسي اين اصول را زيرپا نمي گذاشت احترام به معلم اصل بود ويادم هست كه وقتي اوليائ
دانش اموزان مي گفتند آقا معلم استخوان پسرم ازآن من وگوشتش ازآن شما بزنيدش تا آدم شود يعني چه
يادم هست كه درروستاها يي كه تا شهري كه ازشهربودن فقط نامي داشت برخلاف ا ينكه قبلا شنيده بودم
بلوچها چندان مهمان نواز نيستند احساس غربت نمي كرديم
ماجراي آذرماه امسال كه در آن خانمي معلم روستايي كوچك درحوالي شهرستان سربازتوسط دوجوان روستايي مورد تجاوز
قرار گرفته وبه قتل مي رسد درآن زمان ازاتفاقهاي غيرقابل باوربود .
اما واقعا چه اتفاقي افتاده كه انسانهايي اين چنين دست به اين گونه اعمال مي زنند
بسيارقابل تامل است اين مسدله اي اقتصادي نيست گرچه نقش فقر حاكم برمنطقه انكارناپذيراست لما وقتي كه فرهنگي كه ريشه
دراعتقادات قرنها دارد مورد حمله قرارمي گيرد بايد دنبال دلايل اصلي گشت
واقعا به كجا مي رويم؟