ج) عوامل اجتماعى فرار دختران

          1. اعتياد به مواد مخدر: مصرف مواد مخدر از جمله عوامل عمده در فروپاشى كانون خانواده به شمار مى آيد. بسيارى از زندگى هايى كه به طلاق و متاركه انجاميده و يا قتل هايى كه در اثر كنش ها و واكنش هاى غيرارادى و رفتارهاى خشونت آميزى كه بر اثر جنون هاى آنى صورت مى گيرد، بر اثر استعمال مواد مخدر است.

به دلايل زير، اعتياد يكى از دلايل فرار فرزندان به ويژه دختران تلقّى مى شود:

1. تأثير بسيار زياد و منفى مسئله اعتياد بر ميزان مسئوليت پذيرى پدران و مادران;

2. توجه بيش از حد پدر يا مادر به مسائل پيرامونى يا حاشيه اى به دليل اعتياد به مواد مخدر;

3. اضمحلال اخلاقى و فساد روحى پدر و مادر به دليل وابستگى روانى حاصل از اعتياد;

4. تضعيف بنيان هاى ارزشى خانواده به دليل بى توجهى بيش از حد پدران و مادران;

5. سست شدن پايه هاى اقتصاد خانواده و تشويق فرزندان به انجام كارهاى خلاف و غير متعارف توسط پدران و مادران معتاد;

6. الگوگيرى و الگوپذيرى فرزندان از پدر و مادر معتاد خويش و... 

بر اساس مطالعات صورت گرفته، استفاده از مواد مخدر و به طور كلى رخنه مواد افيونى در كانون خانواده تأثير قابل ملاحظه اى در فرار دختران جوان و نوجوان از خانه دارد. آمارها نشان مى دهند، 5/57 درصد از دختران فرارى داراى پدرانى معتاد بوده اند كه اين تعداد در مقايسه با دختران عادى حدود هشت برابر بيش تر است. روشن است در خانه اى كه مواد مخدر و اعتياد يك امر بديهى و معمول به شمار مى آيد و قبحى ندارد، مشكلات و آسيب هاى بسيارى نظير: خشونت روانى و فيزيكى نسبت به افراد خانواده و همچنين فروپاشى نهاد خانواده اجتناب ناپذير است. اين مسائل در كنار بالاتر آمدن سن دختران تأثير مضاعفى بر زندگى آنها بر جاى خواهند نهاد و موجب بروز برخى پيامدها نظير: امتناع از ارتباط با گروه هاى همسال و همچنين اجتناب از پذيرش خواستگاران مى شود. هر يك از اين مسائل با عنايت به شرايط روحى دختران جوان و نوجوان اثرات بسيار منفى و مخرب غيرقابل جبرانى بر حيات فردى و اجتماعى آنان بر جاى خواهد نهاد.

از سوى ديگر، مصرف مواد مخدر توسط اين گروه از دختران عامل محركى در ايجاد انگيزه ترك خانه و فرار است. بررسى ها نشان مى دهند، قريب به 45 درصد از دختران فرارى و زنان خيابانى قبل از فرار از خانه مبادرت به استعمال مواد مخدر و دخانيات مى كردند. اين در حالى است كه تنها 5/7 درصد از دختران عادى اقدام به مصرف مواد مخدر و دخانيات كرده بودند.

مصرف تفننى مواد مخدر و اعتياد به اين مواد، توسط دختران نوجوان و جوان دلايل مختلفى از قبيل: سهولت تهيه انواع مواد در جامعه، وجود زمينه خانوادگى، حضور در مجالس و مهمانى هاى خاص و قرار گرفتن در معرض استفاده از اين گونه مواد، گروه هاى همسال، دست به گريبان بودن با مشكلات روحى و روانى و عدم حضور يك راهنماى مناسب، وجود انواع مختلف مواد مخدر و شيوه هاى متنوع مصرف آن و... را مى توان نام برد.

هر يك از اين عوامل تأثير بسزايى در گرايش دختران جوان و نوجوان به مواد مخدر و استعمال آن دارد و اين مسئله سنگ بناى مشكلات و آسيب هاى جدى و اجتناب ناپذيرى است كه در فراسوى اين افراد قرار دارد.

        2. خشونت خانوادگى: از ديگر مؤلفه هاى بروز پديده دختران فرارى، قرار گرفتن در معرض خشونت هاى روحى، جسمى و جنسى است. شمار قابل توجهى از دختران به علت بدرفتارى، بى توجهى، كم توجهى و در نهايت ضرب و جرح از سوى والدين و ساير اعضاى خانواده نظير: نامادرى، ناپدرى، برادر بزرگ تر و حتى در برخى موارد از سوى اقوام و آشنايان از خانه گرايزان شده و اقدام به فرار مى كنند.

يونيسف، صندوق كودكان ملل متحد، در پى مطالعه اى كه بر 2400 نوجوان دختر و پسر دبيرستانى در ايران انجام داد، اعلام كرد كه، بسيارى از نوجوانان ايرانى در معرض خشونت قرار دارند و حدود 60 درصد از آنان در خانواده و توسط اعضاى خانواده مورد شكنجه و آزار قرار گرفته اند. قريب به 61 درصد از اين افراد دچار آزار جسمى و فيزيكى شده اند; 33 درصد آزار روانى و 6/6 درصد نيز آزار و سوء استفاده جنسى را تجربه كرده اند. در اين ميان، 22 درصد موارد آزارگر از اعضاى خانواده بوده است، 31 درصد خويشاوند نزديك و در 16 درصد نيز يكى از آشنايان خانوادگى بوده اند. اين رفتارهاى خشونت آميز و آزاردهنده همواره يكى از عوامل مؤثر و محرك در ايجاد انگيزه فرار در دختران نوجوان و جوان در جامعه ايرانى به شمار رفته است، به طورى كه 5/47 درصد از اين دختران پيش از فرار، تنبيه بدنى شديد و غيرقابل تحمل مى شدند كه اين نسبت در دختران عادى تنها 5/7 درصد است.

بررسى ها نشان مى دهند، تحت فشار قرار گرفتن بيش از حد و به بهانه هاى مختلف، تنبيه بدنى و ضرب و جرح، سوء استفاده جنسى، واداشتن به كارهاى سخت و طاقت فرسا، ازدواج هاى اجبارى، فقدان يك پشتيبان لازم و مناسب، عدم ساختار مناسب حقوقى و قضايى در دفاع از اين افراد و همچنين شكست در زندگى مشترك (دو مورد اخير مربوط به زنان متأهل است) از جمله عوامل مؤثر در ايجاد انگيزه فرار از خانه است.

در جريان يكى از آخرين مطالعات انجام گرفته، مشخص شد، 9/36 درصد از دختران پيش از فرار دچار اختلاف شديد با پدر خود بوده اند و به شدت از او كتك مى خوردند، 3/15 درصد با برادر خود اختلاف داشته اند، 1/15 درصد با مادر خود دچار چالش بوده اند و در نهايت، 5/6 درصد آن ها نيز به خاطر ازدواج اجبارى اقدام به فرار از خانه كرده اند و 2/26 درصد باقى مانده نيز به علل ديگرى به اين عمل مبادرت ورزيده اند. شايان توجه است، قريب به 98 درصد از زنان خيابانى مجرد بوده اند و تنها 2 درصد از آن ها متأهل بوده اند كه به علل مختلف اقدام به فرار از خانه كرده اند.

بسيارى از دخترانى كه قربانى اين نوع خشونت ها مى باشند به دليل ترس از آزاردهندگان و آبروى خويش، جرأت اظهار مشكلاتشان را ندارند، از اين رو، از خانه فرار مى كنند و در شرايطى كه از سوى نيروهاى امنيتى مجبور به بازگشت شوند، تمايلى به اين كار ندارند، زيرا از محيط ناامن خانه مى هراسند.

        3. فقر و مشكلات معيشتى: در ميان علل و عوامل بروز پديده دختران فرارى و زنان خيابانى، عامل فقر و مشكلات معيشتى و اقتصادى از جايگاه ويژه اى برخوردار است. عدم بضاعت مالى مكفى خانواده ها و ناتوانى در پاسخ گويى به نيازهاى طبيعى و ضرورى مانند: فراهم ساختن امكان ادامه تحصيل، تأمين پوشاك مناسب و... زمينه ساز بروز دل زدگى، سرخوردگى، ناراحتى هاى روحى، دل مشغولى، افسردگى و انزواطلبى را در اين دختران فراهم مى سازد.

اين امر موجب مى شود تا اين دختران براى التيام ناراحتى هاى ناشى از مشكلات خود، مستقيم و يا غيرمستقيم، به اقداماتى دست بزنند و خود درصدد حل اين مشكل برآيند و در نتيجه، بسيارى از اين افراد براى رهايى از بند گرفتارى ها اقدام به فرار از خانه مى كنند. اين اقدام آغاز بسيارى از انحرافات و افتادن به دامن بسيارى از آسيب هاى فردى و اجتماعى است.

نكته قابل توجه اين كه فقر و مشكلات معيشتى نيز يك علت تام و مطلق نيست، اما عامل بسيارى از مشكلات و آسيب هاى اجتماعى است. چه بسا بسيارند افرادى كه در فقر مطلق سال ها گذران زندگى مى كنند، بى آن كه به گناه آلوده شوند. اما در احاديث بسيارى نسبت به فقر و مشكلات مالى هشدار داده شده است و از آن به عنوان آغازگر ورود كفر ياد شده است. فقر به تنهايى عامل بروز انحرافات نيست، اما آنگاه كه با مسايلى نظير: اختلافات خانوادگى، فروپاشى نهاد خانواده، عدم برخوردارى فرد از تربيت و آموزش صحيح، قرار داشتن در شرايط مناسب و... همراه شود، زمينه مناسب و هموار براى آغاز انحرافات و مشكلات فراوانى مى شود كه آغاز اين معضلات با فرار از كانون خانواده است.

به اعتقاد برخى از صاحب نظران عوامل اقتصادى در چگونگى زندگى فردى و اجتماعى تأثير گذار است. فقر و توزيع ناعادلانه ثروت، به همراه فقر فرهنگى، زمينه ساز انواع رفتارهاى نابهنجار مى باشد. ژان دولارد معتقد است: انسان ها به طور معمول به علت كشمكش درونى ناشى از محروميت، عكس العمل هايى نشان مى دهند، اما نكته قابل تأمل آن كه محروميت هاى اقتصادى، عكس العمل هاى تند و ضد اجتماعى را تحريك مى كند; زيرا فقر، ترس از مجازات را به حداقل مى رساند و فرد محروم، مسئوليت عمل ضد اجتماعى خود را متوجه بى سامانى اجتماعى مى داند.

در شرايطى كه يك قشر از جامعه به آسانى ثروت هاى كلان و باد آورده در دست دارند و شخصيت انسان ها با ثروت و دارايى آن ها سنجيده مى شود، طبقات زيرين هرم طبقاتى، همواره خود را با طبقات بالا مقايسه مى كنند و از اين توزيع ناعادلانه، احساس محروميت مى كنند. همين احساس محروميت نسبى موجب مى گردد كه فرد سعى كند به هر طريق ممكن به اهداف و آرزوهاى مادى خود دست يابد يا تصميماتى بگيرد كه مشكلات اقتصادى اش بر طرف شود. براى نمونه، در زمان بيكارى و بحران اقتصادى در خانواده، پدر يا جانشين پدر، تصميمات نامناسبى، نظير: اجبار دختر به ازدواج با مرد مسن ثروتمند يا اجبار دختر به اشتغال در مشاغل غيرمجاز، همانند خريد و فروش مواد مخدر را اتخاذ مى كند و دختر خانواده نيز متعاقباً درصدد خواهد بود كه خود را از اين وضعيت نجات دهد و به استقلال اقتصادى دست يابد. همين امر انگيزه فرار از خانه را در او تقويت مى كند.

امروزه فشارها و مشكلات اقتصادى، احتمال دو شغله بودن يا اشتغال نان آوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است. همين مسئله منجر به كم توجهى آنان نسبت به نيازهاى جوانان، رفع مشكلات روحى و روانى و تربيت صحيح و شايسته آن ها گرديده است.

              4. آشفتگى كانون خانواده: از ديگر مؤلفه هاى بسيار حائز اهميت در فرار دختران از منزل، گسسته شدن پيوندهاى عاطفى و روحى ميان اعضاى خانواده است. هر چند در بسيارى از خانواده ها پدر و مادر داراى حضور فيزيكى هستند اما متأسفانه حضور وجودى و معنوى آنان براى فرزندان محسوس نيست. در چنين وضعيتى پدر و مادر بسان دو جسم بى روح در پيكره خانواده مشاهده مى شوند، در حالى كه، عملا در كانون ارتباطات خانوادگى حضور فعال ندارند. در اين خانواده ها فرزندان به حال خود رها شده اند، ارتباط آنان با افراد مختلف تحت هيچ گونه نظارت خاصى نيست. هيچ ضابطه و قانون خاصى در خانوده حاكم نيست. روشن است كه چنين وضعيتى زمينه را براى خلأعاطفى فرزندان به ويژه دختران فراهم كرده و موجب فرار از خانه و پناه آوردن به دامان خروشان اجتماع مى شود.

در برخى از خانواده ها پدر، مادر يا هر دو بنا به دلايلى همچون طلاق و جدايى، مرگ والدين و... نه حضور فيزيكى دارند و نه حضور معنوى. در آن دسته از خانواده هايى كه با معضل طلاق و جدايى مواجه مى شوند، فرزندان پناهگاه اصلى خود را از دست مى دهند، هيچ هدايت كننده اى در جريان زندگى نداشته، در پاره اى از موارد به دليل نيافتن پناهگاه جديد در درياى موّاج اجتماع، اسير شيّادان فساد مى گردند.

يكى از دلايل فرار دختران در مسئله طلاق و جدايى پدر و مادر ناشى از ناسازگارى دختران با افراد جايگزين به ويژه ناپدرى و نامادرى مى باشد. در اين شرايط به دليل برخوردهاى خشن و غير عاطفى، به تدريج دختران بى پناه اميد خود را از دست داده، با فرار از خانه در صدد حل مشكل برمى آيند، غافل از آن كه اين كار نتيجه اى جز تباهى بيش تر و فساد افزون تر در بر ندارد.

علاوه بر طلاق، مرگ پدر و مادر نيز بسان آوارى سهمگين بر كانون و پيكره خانواده تلقّى مى شود كه در برخى موارد به دليل بى توجهى يا كم توجهى به فرزندان، جايگزين شدن عنصر نامناسب به جاى فرد از دست رفته، ضعيف شدن فرايند نظارتى خانواده، افزايش بيمارگونه بحران هاى روحى و روانى فرزندان و... موجب ايجاد ناهنجارى هاى حاد گرديده، زمينه فرار از خانه را فراهم مى سازد.

مطالعات انجام گرفته نشان مى دهند، بيش از 88 درصد از دختران فرارى شاهد متاركه و جدايى والدين خود بوده اند و در نتيجه، اين افراد به ناچار با يكى از والدين خود، عمدتاً با پدر و به همراه نامادرى، گذران زندگى مى كردند. اين مسئله به روشنى اهميت استحكام و حفظ كانون خانواده را آشكار مى سازد و لزوم اتخاذ تمهيدات لازم در راستاى حفاظت و صيانت از نهاد خانواده به عنوان اولين و مهم ترين نهاد را دو چندان مى كند.

مسئله طلاق عاطفى نيز عمدتاً در خشونت رفتارى و فيزيكى والدين نسبت به يكديگر، بى مهرى و بى علاقگى، درگيرى و مشاجره ميان آن ها، عدم درك متقابل، عدم تفاهم در اتخاذ روش هاى مناسب در تربيت و هدايت فرزندان و بسيارى موارد ديگر خود را نمايان مى سازد. تحقيقات انجام گرفته نشان مى دهند، 5/67 درصد از دختران فرارى پيش از فرار شاهد چالش هاى فراوان ميان والدين خود بوده اند و اين در حالى است كه تنها 5/17 درصد از دختران عادى اين مسئله را تجربه كرده اند.

از سوى ديگر، علاوه بر تأثير عميقى كه تزلزل نهاد خانواده و متاركه والدين در ايجاد انگيزه گريز دختران از منزل دارد، نقش قابل ملاحظه اى نيز در فرار برخى از زنان متأهل از خانه و خانواده دارد. چنان كه پيش تر گفته شد، قريب به 2 درصد از زنان خيابانى را زنان متأهل تشكيل مى دهند، بررسى ها نشان مى دهد كه عواملى نظير: طلاق، متاركه، اختلافات طاقت فرسا با همسر و خانواده همسر، فقر شديد، عدم حضور همسر در خانه براى مدت طولانى به دلايل مختلف، مانند: افتادن در زندان بلند مدت، نداشتن پشتيبان در خانواده و فاميل و... از جمله عواملى هستند كه در فرار اين افراد از خانه بسيار مؤثر بوده اند.

          5. فقر فرهنگى: يكى ديگر از عواملى كه موجب فرار دختران از خانه مى شود، فقر فرهنگى و محدوديت ها و تبعيض هاى ناشى از فقر فرهنگى مى باشد. از عوامل مهم ايجاد انگيزه فرار دختران از خانه، سطح و طبقه اجتماعى و فرهنگى خانواده است. چنان كه، سطح تحصيلات (بى سوادى يا كم سوادى) اعضاى خانواده، سطح پائين و نازل اجتماعى خانواده، ناآگاهى اعضاى خانواده به ويژه والدين از مسائل تربيتى، اخلاقى و آموزه هاى مذهبى، عدم همنوايى خانواده با هنجارهاى رسمى و حتى غير رسمى جامعه، هنجارشكنى اعضاى خانواده و اشتهار به اين مسئله و مسائل ديگرى از اين دست مؤلفه هايى هستند كه در قالب فقر فرهنگى خانواده در فشارهاى روانى و روحى بر دختران نوجوان و جوانى كه در اين شرايط قرار دارند، تأثيرگذار است و انگيزه گريز از كانون خانواده را ايجاد و افزايش مى دهند.

بررسى هاى انجام گرفته نشان مى دهند كه بيش از 80 درصد از دختران فرارى از پدرانى در سطح بى سواد تا زير ديپلم برخوردارند و 5/87 درصد از مادران اين گروه از دختران در اين سطح تحصيلى قرار دارند. مقايسه اين آمار با ميزان تحصيلات والدين دختران عادى بيانگر تفاوت فاحش ميان اين دو طيف است، به طورى كه تنها 30 درصد از پدران و 5/36 درصد از مادران اين دختران در سطح تحصيلى بى سواد تا زير ديپلم قرار دارند.

نكته قابل توجه اين كه سطح پايين تحصيلات والدين يك علت تام و مطلق در بروز اين پديده نيست بلكه يك علت جانبى و عرفى به شمار مى رود. بسيارند افرادى كه از سطح پايين تحصيلى برخوردارند اما اهتمام وافرى در جهت تربيت فرزندان خود دارند و در اين مسير توفيقات بسيارى نيز دارند و در مقابل بسيارند افرادى كه از سطح تحصيلى و اجتماعى بالايى برخوردارند اما فرزندانى تربيت كرده اند كه به هيچ وجه با توقعات جامعه همخوانى ندارند و مشكلات و آسيب هاى بسيارى براى جامعه پديد آورده اند.

از ديگر عوامل مهم كه ناشى از فقر فرهنگى در خانواده مى باشد، تبعيض جنسيتى و يا تبعيض به طور مطلق بين فرزندان مى باشد. بسيارى از والدين، آگاهانه يا ناآگاهانه، با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنان و دلسردى از زندگى مى شوند. تبعيض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رويه منطقى براى برخورد با خطاهاى فرزندان و تنبيه تبعيض آميز براساس برترى پسر بر دختر يا به عكس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبينى فرزندان نسبت به والدين مى شود. تبعيض در خانه با روحيه حساس و عزّت نفس دختران منافات دارد و لطمات جبران ناپذيرى را بر روح و روان آنان وارد مى كند و با ايجاد بحران هاى روحى و سرخوردگى، آنان را به سوى عكس العمل هاى منفى نظير فرار از خانه سوق مى دهد.

از عوامل مهم ديگرى كه آن هم ناشى از فقر فرهنگى مى باشد و موجب بروز پديده دختران فرارى مى شود، محدوديت بيش از حد مى باشد. در اين نوع شيوه تربيتى، فرزندان از آزادى و اختيار لازم، متناسب با سن و شرايط خويش محرومند و بايد نظر والدين را بدون آگاهى از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر، دخالت يا تصميم گيرى ندارند. براى نمونه، نمى توانند درباره زندگى آينده خويش تصميم بگيرند و بايد تن به ازدواج هاى اجبارى دهند.

در اين خانواده ها به خواسته هاى مادى و معنوى فرزندان توجهى نمى شود، از اين رو، توانايى و مقاومت آن ها درهم مى شكند. فرزندان نسبت به خانواده خود احساس نارضايتى، تحقير، تنفر و سرخوردگى مى كنند; زيرا همنوايى با هنجارها و درخواست هاى خانواده، براى آن ها سنگين بوده و موجب ايجاد تنفر از خانواده مى شود. از اين رو، از هر فرصتى جهت عدم پيروى از هنجارهاى خانواده بهره مى برند و درصدد هستند با فرار از خانه، از اين محدوديت ها رهايى يابند.

همان گونه كه عدم توجه به نيازهاى عاطفى فرزندان مى تواند عامل فرار آنان از كانون خانواده باشد، توجه بيش از حد متعارف و در اختيار بودن امكانات زياد هم مى تواند زمينه مسايلى چون فرار از خانه را ايجاد نمايد.

مسئله مهاجرت نيز از جمله عوامل مؤثر در تشديد روند صعودى پديده دختران فرارى است كه رابطه مستقيمى با فقر فرهنگى و فكرى دارد. مهاجرت موجب رها شدن فرد از محيطى به فضايى مساعد جهت آسيب پذيرى او مى شود. عمده مهاجرين، افرادى هستند كه از روستاها به شهرها و همچنين از شهرهاى كوچك به شهرهاى بزرگ سرازير شده اند. اولين مسئله اى كه در اين شرايط پيش مى آيد، عدم سازگارى فرهنگى و نا هماهنگى هنجارها، ارزش ها و علايق اوليه با محيط تازه است كه موجبات بروز ناهمنوايى و ناهماهنگى ميان فرد با اطرافيان جديدش، به ويژه گروه هاى همسال را فراهم مى كند.

تعارض فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى محيط شهرى بزرگ، به ويژه كلان شهرهايى مانند تهران با روستاها و شهرهاى كوچك با بافت سنتى موجب بروز شيدايى و شيفتگى كاذب، تحت تأثير جاذبه هاى فريبنده اين گونه محيط ها در دختران جوان و نوجوان برخى از خانواده هاى مهاجرين مى شود. اين مسئله به همراه مسائلى ديگر موجبات نوعى سركشى فرزندان در مقابل خانواده و اصالت خود را پديد مى آورد و از اين رو دختران اين چنين خانواده هايى به منظور همرنگ كردن خود با جامعه جديد سعى در افراط در پيروى از مدهاى رايج و تلاش براى دورى هر چه بيش تر از خانواده مى كنند. اين مسئله در كنار فقر فرهنگى خانواده انگيزه گريز از خانه و خانواده را در دختران تقويت مى كند

      6. مصاحبت با دوستان ناباب: بر اساس نظريه انتقال فرهنگى ساترلند انحرافات و نا بهنجارى هاى رفتارى عموماً از طريق گروه هايى نظير دوستان يا خانواده آموخته مى شود.

اسگود معتقد است: هرقدر ميزان گذران جوان با گروه هاى همسن خود كه امور خلاف در آن ها هنجار است، بيش تر باشد فرد همرنگ و همانند آنها مى شود و براى كسب احترام در گروه، به رفتارهاى خود نمايانه نظير فرار از خانه تشويق مى شود. فرد عضويت يافته در گروه هاى ناباب، ارزش هاى نادرست گروه از جمله: نحوه مقابله و برخورد با امر و نهى والدين، نحوه مخالفت و به كرسى نشاندن خواست ها و تمايلات نفسانى در خانه و... را درونى مى كند و با دسترسى به فرصت هاى نامشروع، آن ها را به مرحله عمل مى رساند. در اين گروه ها رفتار كجرو و نابهنجار، بسيار عادى و روال شده است و به عنوان ارزش هاى مدرن اشاعه مى شود و نگرش ها و نصايح والدين به عنوان ارزش هاى منسوخ محسوب مى شود. براساس تحقيقات حدود 79 درصد جوانان به همانندسازى با دوستان خود مى پردازند.

در ميان دختران فرارى افرادى هستند كه پاك و معصوم بوده و مشكل حادى ندارند كه مجبور شدند از خانه فرار كنند، اما رفاقت با دختران ناباب در مدرسه يا پارك و يا هر جاى ديگر آن ها را به انحراف سوق داده و در مواردى به تباهى مى كشاند. در مدارس، دخترانى كه حجاب خوبى دارند امل خطاب مى شوند.

بعضى وقت ها نيز قاچاقچيان، دلال هايى را در مناطقى مانند پارك ها، مدارس راهنمايى و دبيرستان ها مى گمارند تا با دختران ساده لوح، طرح دوستى و آشنايى ريخته و سپس آن ها را به مكان هاى خاصى برده و با وعده هاى مختلف، اعم از خروج آسان از كشور، درآمد خوب و زندگى بهتر فريب دهند و از كشور خارج كنند.

7. فريب دختران از راههاى مختلف: انسان هاى دنياى امروز در چهار راه سرگردانى و تضاد ارزش ها گرفتار آمده اند و نمى دانند به كدامين سو حركت كنند. از يك سو، جامعه بستر نوينى از ارزش هاى اجتماعى مدرن را مقابل ديدگان افراد قرار مى دهد و از سوى ديگر، فرد را با بن بست هاى بسيارى در دست يابى به اهداف جديد مواجه مى كند. جوان امروز در اين شرايط با مشكل بحران هويت، كاهش پاى بندى به ارزش هاى دينى و اجتماعى و شكاف نسلى بين خود و والدينش مواجه است. گاه آنچه كه اجتماع به طور عملى به او مى آموزد با ارزش هاى خانوادگى سنخيتى ندارد و حتى در تناقض آشكار مى باشد و همين امر شخصيت او را دچار دوگانگى مى نمايد. در چنين شرايطى است كه دختران با اندك محبت هاى كاذب افراد جامعه فريب خورده و جذب شبكه هاى فساد مى شوند و از خانه و كاشانه خود فرار كرده و آواره مى شوند. انواع و شيوه هاى فريب دختران عبارتند از:

الف. وعده دستيابى به شغل پر درآمد و مناسب در كشورهاى خارج: زنان و كودكان، در قبال خوش خيالى هاى دروغين و دست يابى به فرصت هاى شغلى در ديگر كشورها بسيار آسيب پذير مى باشند. بسيارى از زنان و دختران با وعده داشتن شغل در كشورهاى غربى اغوا شده و به فساد كشيده مى شوند. آنان به فراسوى مرزها قاچاق مى شوند و مانند احشام خريد و فروش شده و به كارهاى غير اخلاقى وادار مى گردند. اين زنان وقتى به خود مى آيند كه مى بينند در كشورى غريب، آه در بساط ندارند و حتى به قاچاقچيان بدهكار هستند ولى آن زمان ديگر كار از كار گذشته و تنها راه پيش روى آن ها خودفروشى است. از اعمال قاچاقچيان و دلالان دختران، ايستادن در كنار سفارتخانه ها و يا ادارات كاريابى و دادن پيشنهاد كار پر درآمد به كسانى است كه به دليل فقدان اطلاعات لازم و احتياج به يافتن شغل، سريعاً جذب چنين افرادى مى شوند. قاچاقچيان انسان، زنان و دختران جوياى كار را با وعده شغل مناسب و پردرآمد فريب مى دهند و آنان را مانند بردگان و اسيران قرون گذشته، در انبار كشتى ها پنهان مى كنند و با وضع رقّت بارى به كشورهاى ديگر مى فرستند. اما بسيارى از اين مهاجران غير قانونى، به چنگ باندهاى بين المللى فحشاء مى افتند و به مراكز فساد منتقل مى شوند.

ب. قول ازدواج: يكى ديگر از راه هاى فريب دختران جوان، وعده ازدواج به آنان مى باشد. قاچاقچيان از اين طريق، اعتماد آن ها را به خود جلب كرده و نيات پليد خود را اجرا مى كنند. سخنگوى مؤسسه بين المللى حمايت از حقوق كودكان معتقد است كه، امروز، دختران به زور به اين كار وادار نمى شوند، بلكه آن ها فريب مى خورند و اين موضوعى است كه كار تشخيص قاچاق دخترانى را كه مورد سوء استفاده جنسى واقع مى شوند، با مشكل مواجه كرده است; زيرا قاچاقچيان، در آغاز به اين دختران وعده ازدواج مى دهند و پس از نامزدى، آنان را به ايتاليا مى برند و از آن به بعد است كه در شبكه گسترده قاچاق دختران، مورد سوء استفاده جنسى قرار مى گيرند.

ج. فرزند خواندگى: قاچاقچيان، گاهى براى جلب اعتماد قربانى، به ويژه دخترانى كه از خانه فرار كرده يا به هر علت بدون سرپرست مى باشند، به آنان وعده مى دهند كه آنان را به فرزند خواندگى خواهند پذيرفت، اما پس از مدتى كه مقصود پليد خود را عملى كردند، چهره واقعى خود را نشان مى دهند. به اين گزارش توجه فرماييد: «يكى از اعضاى باند عنكبوت سياه، به نام مونا كه 16 سال دارد در بازجويى گفت: من پس از فرار از خانه ام در تبريز، به تهران آمدم و در يك آرايشگاه زنانه مشغول به كار شدم و شب ها هم در همانجا مى خوابيدم. يك روز در آرايشگاه با يك زن جوان آشنا شدم، او توانست با چرب زبانى مرا فريب دهد و من هم به او اعتماد كردم و همه داستان زندگى ام را براى او بازگو كردم. او مرا با خود به خانه اش برد و گفت هميشه دوست داشته است كه يك دختر مثل من داشته باشد، به همين دليل يك شناسنامه جعلى براى من تهيه كرد و مرا دخترخوانده خود كرد. اوايل براى من لباس هاى رنگارنگ و طلا مى خريد، ولى پس از مدتى رفتارش عوض شد و مرا مجبور كرد كه روزها برايش ترياك جابجا كنم و شب ها در خانه فسادش كار كنم.»

د. وعده نگهدارى و حمايت از دختران فرارى: ايادى و اعضاى باندهاى قاچاق دختران، در اماكن عمومى مثل پارك ها پرسه مى زنند و با شناسايى دخترانى كه از منازل خود فرار كرده اند، آن ها را با وعده اقامت در محل نگه دارى دختران فرارى، به دام مى اندازند حكايت زير نمونه اى از اين حوادث مى باشد: «در آبان ماه امسال پس از فرار از خانه، روزى در پارك ملت نشسته بودم، در آنجا با پسر جوانى به نام شاهرخ آشنا شدم. او به من گفت: خواهرى به نام مهين دارد كه خانه اى براى دختران فرارى ساخته و در آنجا از آن ها نگه دارى مى كند. او مرا با خودش به پيش عنكبوت سياه برد و او اتاقى در آن خانه به من داد، مهين اوايل اجازه نمى داد كه من از اتاق خارج شوم، ولى پس از مدتى مرا وادار به كار كردن در خانه فسادش كرد. يك شب مرا به دست يك مرد عرب داد و گفت كه بايد چند روزى با او به جايى بروم. در بندرعباس متوجه شدم كه مهين مرا به شيخ نشينان امارات فروخته است، شبانه توانستم از دست آن ها فرار كنم و به تهران بيايم...»

        8. رسانه ها و وسايل ارتباط جمعى: رسانه هاى ديدارى و شنيدارى و مكتوب از جمله مؤلفه هاى در خور توجه در ايجاد انگيزه فرار دختران نوجوان و جوان از خانه و حتى نقش آموزشى منفى و تخديركننده در جهت دادن به اين فرار و نحوه و شيوه اين عمل به شمار مى رود. بررسى ها نشان داده اند: ظرف چند سال اخير ورود برخى مطبوعات زرد (مطبوعات مبتذل، عامه پسند و جنجالى) به عرصه رسانه هاى كشور و استفاده اين نشريات از عناوين جنجالى و هيجانى و همچنين بهره گيرى از شخصيت هاى سينمايى و هنرى و درج اخبار بى محتوا و توأم با بزرگ نمايى، انعكاس بيش از حد اخبار مربوط به بازيگران سينما و توجه مفرط به اخبار حوادث موجب جلب توجه تعداد قابل توجهى از دختران نوجوان به مطالب مندرج در آن ها شده است و اين مسئله موجبات فراهم آوردن زمينه هاى آسيب هاى اجتماعى مختلف به ويژه فرار از خانه شده است.

از سوى ديگر، پخش شمار قابل ملاحظه اى سريال هاى تلويزيونى، از صدا و سيما و يا از طريق شبكه هاى ماهواره اى خارجى، با مضامين زندگى هاى مجردگونه غربى توأم با جذابيت، نشاط، رفاه، موفقيت و به طور كلى با تصويرسازى مثبت از اين نوع زندگى هاى از هم گسيخته، نقش مؤثرى در تقويت انگيزه گريز از قيد و بندهاى خانوادگى و فرار از خانه را ايفا كرده است.

نقش رسانه هاى جمعى به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بى بند و بارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پاى بندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسى حائز اهميت است.

محمد عباسی