بي پناهي فرهنگ
بي پناهي فرهنگ
وارد دبيرستان دخترانه مي شود مدير و كاركنان دفتر راروي به ديوار و شليك مي كند مديركشته مي شود وازديگران هم زهر چشمي میگیرد وبا چند شليك ديگر به دروديوار مي گريزد .اينجا ناف امريكا نيست كرمان خودمان است
در مدرسه اي درخراسان مدادي لاي انگشت شاگردي قرار مي گيرد همان تنبيهي كه براي بسياري از ما عادي است روز ديگر معلم مربوطه با چاقوي برادر دانش اموز كشته مي شود فردا يا فرداهاي ديگر بايد منتظر چه خبرهاي ديگري ازاين دست بايد بود نمي دانم
جامعه ملتهب است ومردمان بيرحم. انگار ترحم گذشت انسانيت بزرگي ومفاهيمي از اين قبيل ديگر جايي ميان ما ندارند . شنيده بوديم گرسنگی مردمانرا دلسنگ میکند اما باورنمي کردیم
زیرا ديده بوديم بسياري از گرسنگان از شكم خويش مي برند تا گرسنه تر ازخويش را سير كنند .ما را چه شده است چرا ملتي كه درطول تاريخ درست يا غلط به مهمان نوازي خويش شهره بود پهلواني ومردانگي را مي ستود وبه پيشكسوت و اموزگارش ارج مي نهاد . اين چنين خوار گشته كه به اخرين سنگري كه براي بقاي فرهنگ هر جاممه باقيست حمله مي كند ؟
هنوزدرخطوط شركت واحد اتوبوسراني آ ن اتوبوس هاي وارداتي دست دوم كه اوايل انقلاب ازكشورهاي اروپايي خريده شد فعالند كافيست نيم نگاهي به بالاي صندليهاي رديف اول پشت سر راننده بيفكنيم انجايي كه علامت مخصوص ناتوانان را دارد وبه مسافران حقوق سالخوردگان ونابوانان راتوصيه ميكند گويا.دراتوبوس هاي ساخت داخل چنين چيزي زايد به نظر رسيده است چرا نمي دانم
حتما درايستگاههاي شلوغ مترو تهران سوار شدن به ترن را مشاهده كرده ايد ان ايستگاههايي كه قويترها براي اشغال صندلي درمسيري كه گاهي كمتر از ده دقيقه طول مي كشد حق ضعيف تر ها را پامال مي كنند
انگاه كه اگاهي بي ارزش گشت مگر جزقلدري بي فرهنگي وجهالت رشد مي كند